اینجا کسی دیگر نمیفهمد نگاهم را از اردشیر هادوی (دکلمه)
اینجا کسی دیگر نمی فهمد نگاهم را هرگز نمی بیند کسی بخت سیاهم را درد بدی افتاده بر جان غزل هایم حتی غزل ، درمان نمی گرداند آهم را نفرین آذر خورده بر پیشانی...
1اینجا کسی دیگر نمی فهمد نگاهم را هرگز نمی بیند کسی بخت سیاهم را درد بدی افتاده بر جان غزل هایم حتی غزل ، درمان نمی گرداند آهم را نفرین آذر خورده بر پیشانی...
1قرصِ ماهَت شدم امّا تو آسمان نشدی هنوز تب داری انگار! ❤❤❤❤❤ برگرد بیا بار دگر شب سحری کن بر گوش دلم زمزمه های دگری کن من عاشقمو پای گریزم ز تو مرگ است...
1آدم محنت کشیده زود گریان می شود گوشه ای پژمرده و، سردرگریبان می شود هیچ مهری، هیچ لطفی را نمی خواهد دگر بی سبب دلگیر، از این و هم از آن می شود بعد...
2زمزمه های غزل کمی دلگیرم از دنیای بی رحم و غم آلوده و فردایی که در فنجان فالم تار می افتد غمی بر شانه های من نشسته گرچه حقم نیست ولی از بیم ان...
2همخوابِ غم و دردم ، در بسترِ آلوده ای کاش که عطرت را ، از سینه بشویَم من ” یک عمرِ که شبگردی ، تاوانِ گناهم شد بر پای پر از تاول ، باید...
2مهتاب عاشقی آئینه ها به دیدن تو خو گرفته اند پروانه ها دوباره هیاهو گرفته اند گلبرگ های تازه ی باغ نگاه من از عطر هر تبسم تو بو گرفته اند چشمان تو تجلی...
1نوشتن زنانه همیشه درد نیست… میشودگاهی انگشتانت را جای اینکه در خون جگر فرو کنی ، رنگ کنی و شعرهای رنگی بخوانی موهایت را ببندی و با رژها توی آینه خیالبافی کنی میتوانی عطر...
6سوگند به تو! وقتی گونه هایت در رگ شعرم سرخ و سفید می شود… ❤❤❤❤❤ دو سوی خیابان دو گونه التهاب رّد پیکره ها را می زد: مردان در امواج گیسو پارو می زدند...
5از پای شعرم که در قلب یخی ات لغزید کلماتی شکسته بر جا مانده که در هر تکه ی آن انعکاس آرزوهایم هذیان بودنت را مرور میکند. ❤❤❤❤❤ از رد پای مردانه اش که...
5تو با کدامین دسته مرغان مهاجر رفتی؟! که هیچ فصلی نشان از تو ندارد و هیچ نسیمی طراوتت را. دیگر حتی آسمان هم حال مرا خوب نمی کند… مگر غروب هایش که رها می...
5بی طاقتی نکن که به ما جان نمی رسد چون شاخه ی گلی که به گلدان نمی رسد پاییز آنچنان به جهانم نشسته که_ آذر گذشته است و زمستان نمی رسد! این پنجره گشوده...
5